وولک و دفتر نقاشی

ساخت وبلاگ
امتیاز دهید شب که شد بابای وولک از سر کار برگشت. وولک با اشتیاق دم در ایستاده بود. گفت : “بابا جون، دفتر نقاشی من کو؟” بابای وولک کیفش رو روی میز گذاشت و گفت : “اول دستامو بشورم بعد.” وولک خیلی هیجان داشت. چشمش به کیف باباش بود. مامانش موهاشو مرتب کرد و یک […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 16 آذر 1401 ساعت: 8:45

خبرنامه