برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید بچه ها جونم تا حالا فکر کردید بچه های حیوانات از صبح که از خواب بیدار میشن تا شب چه کارهایی می کنند؟ فکر می کنید اونها هم مثل شماها بازی می کنند؟ اگه دوست دارید بدونید یک بچه شیر از وقتی که از خواب بیدار […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود. سالی بچه شیری بود که اصلا حموم رفتن رو دوست نداشت. یک روز صبح سالی زیر نور گرم خورشید دراز کشیده بود و غازهای وحشی که کنار ساحل بودند رو تماشا می کرد. اون کش و قوسی به خودش داد و در […], ...ادامه مطلب
امتیاز دهید لنی، بچه دایناسور نارنجی رنگ خیلی بازیگوشی بود. یه روز خیلی قشنگ پاییزی لنی و مامانش تو آشپزخونه بودن. لنی پشت میز آشپزخونه نشسته بود و داشت صبحونه شو می خورد. مامان لنی از لنی خواست که وقتی صبحونه شو تموم کرد، تو کارهای خونه بهش کمک کنه و لباسا […], ...ادامه مطلب
3.8/5 - (27 امتیاز) روزی روزگاری در یک دشت بزرگ سرسبز گله ای آهو زندگی می کردند. آهو ها هر روز صبح به وسط دشت می اومدند و می دویدند و غذا می خوردند. میون آهوها آهو کوچولوی بازیگوشی هم بود به اسم حنایی ، که همیشه دوست داشت به این […], ...ادامه مطلب
ساخت کیف بچگانه با نمداز کانال نمد گل سایت مابانو(مهربانی را اگر قسمت کنیم من یقین دارم به ما هم می رسد! آدمی گر ایستد بر بام عشق دست هایش تا خدا هم می رسد…) ابعاد کیف ۳۰در۳۰سانتیمتر نوار دور کیف را ۹۵سانتیمتر در نظر بگیرید نوار دور کیف را بیشتر در نظر بگیرید اگر بلندتر بود کوتاه میکنیم ولی لطفا کوتاه تا درست هم اندازه دور کیف نگیرید که اگر کوتاه بشه دیگه کاریش نمیشه کرد الگوی کیف ساخت کیف بچگانه با نمد تیکه های مورد نظر کیف ابعاد کیف ۳۰در۳۰سانتیمترنوار دور کیف ۹۵سانتیمتر قسمت بالای کیف را طبق ,ساخت کیف بچگانه,دوخت کیف بچگانه,ساخت کیف بچه گانه,آموزش ساخت کیف بچگانه ...ادامه مطلب
قصه شب برای بچه هااز کانال بهترین مادر دنیا شاد ترین کودک دنیا قصه ماه و ماهی یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد.ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد.یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام. ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن.فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود. کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب.ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت.از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را. ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود. قصه تقصیر من بود: گاهی اوقات بچه ها بازی گوشی هایی می کنند که به خاطر ترس از سرزنش شدن آن را گردن دیگری می اندازند. این داستان کمک می کند بچه ها درباره اشتباه های شان واقع بینانه تر برخورد کنند و بدانند در این مواقع چه کار باید انجام دهند.اگر در این موارد با بچه ها برخورد درست داشته باشیم و فقط والد سرزنش گر نباشیم. بدون شک بچه ها کمتر قربانی تجاوز و سوء استفاده جنسی هم خواهند بود. چون بزرگسالی که از کودک سوء استفاده میکند او را از دوست نداشتهاند شدن توسط والدین میترساند و این باعث میشود کودک سکوت کند موشی می دانست که نباید در خانه توپ بازی کند اما او و برادر کوچکش موش موشی می خواستند بدانند آیا توپ پلاستیکی نوی آن ها می تواند آن قدر از زمین بالا بپرد که به سقف برسد یا نه. موشی به موش موشی گفت : « باید حتما آن را امتحان کنیم ! البته فقط یک بار. سه ، دو ، یک ، جانمی … ! » توپ کوچولو هوا رفت و به سقف هم رسید ! اما وقتی به زمین خورد دوباره هوا ر, ...ادامه مطلب
داستان کوتاه برای بچه هاداستان زیبای یک روز بارانی از کانال داستان سرای پارمیدا در سایت مابانو ونوس کوچولو در شیراز بدنیا آمده بود ولی چون پدر ونوس یک پزشک بود ، برای کمک به مردم نیازمند به بندرعباس رفته بودند تا پدرش بتواند به مردم کمک کند . و از زمانی که ونوس کوچک بود همیشه زمستانها در جنوب کشور بودند .جنوب کشور همیشه هوا آفتابی است و هیچ وقت باران و برف نمی بارد .در زمستان که هوای همه جای کشور سرد است ، هوای قسمتهای جنوب کشور خوب و قابل تحمل می شود .تابستان گذشته وقتی ونوس پنج ساله شده بود همراه پدر و مادرش با هواپیما به تهران آمدند . در آنجا به منزل عمویشان رفتندبعد از چند روز تصمیم گرفتند با ماشین عمو همگی به شمال بروند .آنها همگی به شمال رفتند و چون دختر عموی ونوس، هم سن او بود خیلی به آنها خوش می گذشت .با هم در کنار رودخانه سنگ جمع می کردند و بازی می کردند . در کنار ساحل خانه های شنی می ساختند . شنا می کردند و از مسافرتشان لذت می بردند .یک روز غروب هنگامی که از جنگل بر می گشتند هوا ابری شد و باران بارید . آخه هوای شمال همیشه غیرقابل پیش بینی است و حتی وسط تابستان هم باران می بارد . عموی ونوس که در حال رانندگی بود ، برای اینکه جلوی خودش را بهتر ببیند برف پاک کن ماشین را روشن کرد .همه در ماشین مشغول گفتگو بودند که یکدفعه ونوس از مادرش پرسید : مادر اون چیه ؟مادرش گفت : چی ؟ونوس با دستهایش به شیشه جلوی ماشین اشاره کرد و با تعجب پرسید : اونی که جلوی شیشه ماشین تکان می خورد .یکدفعه توجه همه به شیشه پاک کن ماشین جلب شد و همه از این سوال ونوس خنده اشان گرفت.مادر ونوس با لبخند گفت : خنده نداره ، خوب دختر من تا حالا برف پاک کن ندیده . آخه در بندر عباس تا حالا باران نباریده و ما هیچوقت از برف پاک کن ماشین استفاده نمی کنیم .آن روز همه چیز برای ونوس خیلی جالب بود . خیس شدن زیر باران ، جاری شدن آب باران در خیابان ، صدای چیک چیک باران که روی سقف سفالی می خورد و چترهای رنگانگی که مردم در دستشان داشتند .ونوس هم خیلی دلش می خواست یکی از این چترهای قشنگ داشته باشد . و از مادرش خواهش کرد تا یک چتر برای او بخرد .مامان ونوس یک چتر قشنگ صورتی با خالهای سفید برای او خرید .مسافرت تمام شد و آنها به شهرشان برگشتند . وقتی ونوس چترش را از چمدان در آورد ، به مامانش گفت : آخه اگه , ...ادامه مطلب
داستان کوتاه برای بچه هاداستان زیبای یک روز بارانی از کانال داستان سرای پارمیدا در سایت مابانو ونوس کوچولو در شیراز بدنیا آمده بود ولی چون پدر ونوس یک پزشک بود ، برای کمک به مردم نیازمند به بندرعباس رفته بودند تا پدرش بتواند به مردم کمک کند . و از زمانی که ونوس کوچک بود همیشه زمستانها در جنوب کشور بودند .جنوب کشور همیشه هوا آفتابی است و هیچ وقت باران و برف نمی بارد .در زمستان که هوای همه جای کشور سرد است ، هوای قسمتهای جنوب کشور خوب و قابل تحمل می شود .تابستان گذشته وقتی ونوس پنج ساله شده بود همراه پدر و مادرش با هواپیما به تهران آمدند . در آنجا به منزل عمویشان رفتندبعد از چند روز تصمیم گرفتند با ماشین عمو همگی به شمال بروند .آنها همگی به شمال رفتند و چون دختر عموی ونوس، هم سن او بود خیلی به آنها خوش می گذشت .با هم در کنار رودخانه سنگ جمع می کردند و بازی می کردند . در کنار ساحل خانه های شنی می ساختند . شنا می کردند و از مسافرتشان لذت می بردند .یک روز غروب هنگامی که از جنگل بر می گشتند هوا ابری شد و باران بارید . آخه هوای شمال همیشه غیرقابل پیش بینی است و حتی وسط تابستان هم باران می بارد . عموی ونوس که در حال رانندگی بود ، برای اینکه جلوی خودش را بهتر ببیند برف پاک کن ماشین را روشن کرد .همه در ماشین مشغول گفتگو بودند که یکدفعه ونوس از مادرش پرسید : مادر اون چیه ؟مادرش گفت : چی ؟ونوس با دستهایش به شیشه جلوی ماشین اشاره کرد و با تعجب پرسید : اونی که جلوی شیشه ماشین تکان می خورد .یکدفعه توجه همه به شیشه پاک کن ماشین جلب شد و همه از این سوال ونوس خنده اشان گرفت.مادر ونوس با لبخند گفت : خنده نداره ، خوب دختر من تا حالا برف پاک کن ندیده . آخه در بندر عباس تا حالا باران نباریده و ما هیچوقت از برف پاک کن ماشین استفاده نمی کنیم .آن روز همه چیز برای ونوس خیلی جالب بود . خیس شدن زیر باران ، جاری شدن آب باران در خیابان ، صدای چیک چیک باران که روی سقف سفالی می خورد و چترهای رنگانگی که مردم در دستشان داشتند .ونوس هم خیلی دلش می خواست یکی از این چترهای قشنگ داشته باشد . و از مادرش خواهش کرد تا یک چتر برای او بخرد .مامان ونوس یک چتر قشنگ صورتی با خالهای سفید برای او خرید .مسافرت تمام شد و آنها به شهرشان برگشتند . وقتی ونوس چترش را از چمدان در آورد ، به مامانش گفت : آخه اگه , ...ادامه مطلب
لالایی برای بچه هاتاثیر لالایی برای بچه ها لالایی و رشد عقلیمادرانی که برای کودک خود لالایی میخوانند، کودک آنان شش ماه زودتر از سایر کودکان حرف میزند و به رشد عقلی بالاتری میرسد و عملکرد مغز او برای انجام پازلهای هوشی ریاضی، موسیقی و شطرنج نیز بیش از سایرین خواهد بود. همچنین کودکانی که زیاد به موسیقی گوش میدهند، ارتباطات مغزی آنان بسیار پیشرفت میکند و این پیشرفت بر راه و روش تفکر آنان نیز تأثیر میگذارد. لالالالا شکوفه ی گلابیببند چشم هاتو تا آروم بخوابیلالالالا جوونه های پونه دوباره قرص ماه تو آسمونهبخواب تا کلی خواب خوب ببینیتو باغ قصه ها آلو بچینیبری به سرزمین آبنباتیبری به خونه های شکلاتیلالالالا شب اومده دوبارهستاره آی ستاره آی ستاره…لالالالا گل یاسی و شب بوبرو به خواب ناز عشق کوچولویه جایی که نه سوزه و نه سرماستیه جا که مثل چشم های تو زیباستبری و شهر رویا رو ببینیسر سفره با خرگوش ها بشینیبری رو بال اسب های پرندهبه شهر کوچک بازی و خندهبری به دره ی رنگین کمون هابه قصر گم شده تو آسمون هالالالالا بخواب فرشته ی نازکه خورشید پشت کوه ها گم شده بازلالالالا گل بنفش و آبیببند چشم هاتو تا آروم بخوابی… اشتراکگذاری این: Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
درمان شلختگی بچه هااز کانال بهترین مادر دنیا در سایت مابانو راهکارهای رفع “شلختگی” در بچه ها! باید به سن درک نظم رسیده باشد:عدم نظم و ترتیب و شلختگی جزء لاینفک دورههای رشدی کودک است یعنی زمانی که کودک هنوز باور و منطق و چارچوبی از قواعد و قوانین را درک نکرده و مفهوم و جایگاه آن را نمیداند که عمده این عدم ادراکها تا قبل از ۵/۳ تا ۴ سالگی شدت بیشتری دارد یعنی تا زمانی که هنوز جایگاه اجتماعی پیدا نکرده و تجربه مهد کودک و مربی و قواعد گروهی و زمانبندی را تجربه نکرده است و البته پس از آن و با حضور در مهد وآمادگی و پیشدبستانی به مفهوم کلیتر و ملموستری از این قوانین دست مییابد. یک فضای بازی برای کودک فراهم کنید: اگر در خانه تان اتاق خاصی برای فرزندتان ندارید قسمتی از خانه را هر چند که کوچک هم باشد برای بازی او در نظر بگیرید.اندازه این فضا اصلا مهم نیست، شاید جالب باشد که بدانید بچه ها از جاهای کوچک بسیار لذت می برند برای همین است که بعضی وقت ها می بینیم بچه ها به یک گوشه ای از اتاق پناه می برند و بازی می کنند.پس بگذاریم او هر کاری را که دوست دارد در آن قسمت انجام دهد.پس از اینکه او بازی اش را تمام کرد یک مدتی را برایش تعیین کنید و به او بگویید ۱۰ دقیقه وقت داری تا همه اسباب بازی ها و کتاب هایت را سر جایش بگذاری.بهتر است جمع کردن فقط یک بار در روز اتفاق بیفتد. مشارکت دهید: میتوانید از کودک در جمعآوری لوازم کمک بخواهید و از روش مشارکت استفاده کنید.به یاد داشته باشید تعریف و تمجید همیشه معجزه میکند، در ضمن لازم نیست همه وسایل جمع شوند. بازی کنید:جمع و جور و مرتب کردن را به شکل بازی و تفریح انجام دهید. مثلا با خنده بگویید «ببینم کی زودتر میتونه همه چیز رو جمع کنه؟»برای سهولت در جمعآوری وسایل سبدهای رنگارنگ و متفاوت تهیه کنید و هرکدام را به گروهی از وسایل اختصاص دهید.وقتی کودکان بزرگتر میشوند به این درک میرسند که در مورد مرتب بودن اتاقها و خانه قوانینی را درنظر گرفتهاید، بنابراین مکانهایی از منزل را مشخص کنید تا بچه اجازه داشته باشد محیط آن را به هم بریزد. قواعد را واضح بگویید: وقتی برنامهای مشخص و روالی معین را در زندگی روزمره خانواده جاری کنید نظم و ترتیب و در نهایت آرامش بیشتری در خانه حکمفرا و در وقت نیز صرفهجویی میشود.در حالی که بینظمی و هرج و مرج م, ...ادامه مطلب