مابانو

متن مرتبط با «دایناسور» در سایت مابانو نوشته شده است

دانی، یک دایناسور خیلی کوچولو

  • برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید در زمانهای قدیم توی جنگل بزرگ و سرسبز که محل زندگی دایناسورها بود یک دایناسور خیلی خیلی کوچولوی بامزه زندگی می کرد به اسم دانی ! بر خلاف همه دایناسورهای جنگل که خیلی بزرگ و غول پیکر بودند دانی خیلی کوچولو بود حتی از گربه ها […], ...ادامه مطلب

  • شکارچیان دایناسور

  • برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید اون روز تولد جیمی بود و جیمی خیلی خوشحال بود. مامان و بابا برای جیمی یک هدیه هیجان انگیز گرفته بودند. جیمی با ذوق و هیجان هدیه اش رو باز کرد و با خوشحالی فریاد زد:” وااااای آخ جون! یک دوربین!!” این بخش از قصه رو […], ...ادامه مطلب

  • دایناسوری که از همه چیز می ترسید

  • برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید امروز می خوام قصه یک دایناسور عجیب و متفاوت به اسم کاستل رو براتون تعریف کنم.. حتما می گید چرا عجیب؟ الان براتون میگم.. اول اینکه کاستل بر خلاف بقیه دایناسورها رنگش زرد بود. زرد زرد.. درست مثل گل های آفتابگردون ! دوم اینکه کاستل خیلی […], ...ادامه مطلب

  • داستان کودکانه داینا ، دایناسوری با شنل قرمز

  • 3.7/5 - (73 امتیاز)       روزی روزگاری در زمانهای خیلی قدیم جنگلی بود پر از دایناسورهای رنگ و وارنگ.. بین دایناسورها، دایناسور کوچولویی بود به اسم داینا که رنگش بنفش بود و یک تاج قرمز کوچولو روی پیشونیش داشت… اون همیشه یک شنل قرمز هم که مامان بزرگش براش دوخته بود به گردنش […], ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها