برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود توی مزرعه یک گاو سفید و سیاه زندگی می کرد. یک روز صبح وقتی گاو از خواب بیدار شد احساس سرماخوردگی می کرد. بینی اش گرفته بود و نمی تونست راحت نفس بکشه و مدام عطسه می کرد. این بخش از قصه […], ...ادامه مطلب
روزی روزگاری توی یک مزرعه گاوی زندگی می کرد به اسم بابی.. بابی گاو عجیب و غریبی بود و فکرهای عجیبی توی کله اش داشت.. شاید خنده دار باشه ولی اون فکر می کرد که یک مرغه! بله یک مرغ! اون بیشتر وقتش رو کنار مرغ و خروس ها و جوجه های توی مزرعه می […], ...ادامه مطلب