مابانو

متن مرتبط با «کوچولو» در سایت مابانو نوشته شده است

لی لی ، ماهی کوچولو و نهنگ

  • برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری دختری بود به اسم لی لی که عاشق دریا بود.. لی لی هر روز به ساحل می رفت و کنار دریا قدم میزد و دریا رو تماشا می کرد. یک روز صبح لی لی مثل همیشه به کنار دریا رفته بود و مشغول راه […], ...ادامه مطلب

  • درس های خرگوش کوچولو!

  • سلام بچه ها! من یه خرگوشم که می خوام واستون یه داستان جالب تعریف کنم. اون پسری که تو تصویر می بینین اسمش چارلیه. من  هم خرگوش چارلیم. چارلی دوست منه. معلم منه. در حقیقت هر چیزی که من تو زندگیم بلدم رو از چارلی یاد گرفتم. وقتی چارلی کتاب می خونه بهم می گه […], ...ادامه مطلب

  • پنگوئن کوچولوی گمشده

  • توی یکی از روزهای سرد و برفی توی قطب شمال یک تخم سفید تک و تنها روی برفها افتاده بود. همه جا ساکت و آروم بود که صدای تق و توقی شنیده شد .. فکر می کنید صدای چی بود بچه ها؟ بله صدای ترک خوردن تخم بود.. تق تق تق .. و بالاخره تخم […], ...ادامه مطلب

  • خوک کوچولوها و همسایه جدید

  • روزی روزگاری در کنار یک مزرعه بزرگ و سرسبز 3 تا خوک کوچولو که با هم برادر بودند زندگی می کردند. یکی از خوک ها توی یک خونه چوبی زندگی می کرد، یکی از اونها توی یک خونه پوشالی و یکی دیگه از اونها توی یک خونه آجری .. یک روز صیح یک همسایه جدید […], ...ادامه مطلب

  • راکون کوچولو در اولین روز مدرسه

  • فردا اولین روزی بود که راکون کوچولو باید به مدرسه می رفت. مامان راکونه گفت:” فردا روز هیجان انگیزیه ! حتما خیلی بهت خوش می گذره ..” اما راکون کوچولو نگران بود و احساس عجیبی داشت. به آرومی گفت:” من فکر می کنم بچه های بزرگتر باید به مدرسه برن ! من هنوز برای مدرسه […], ...ادامه مطلب

  • موش کوچولو و حلزون شگفت انگیز

  • آلبرت یک موش کوچولوی زبل بود. یک روز صبح آلبرت با هیجان شروع به جیغ و داد کرد و گفت:” اینجا رو نگاه کنید ! من یه حلزون کوچولوی بامزه پیدا کردم.. من می خوام اونو پیش خودم نگه دارم ، اون از این به بعد حیوون خونگی منه و من بهش همه چیز رو […], ...ادامه مطلب

  • سفر پرماجرای موش کوچولو

  •   یکی از روزهای گرم تابستانی موش کوچولو تصمیم گرفت که به برادرش که اون طرف دریاچه زندگی می کرد سر بزنه .. اون می دونست که چند روز دیگه روز تولد برادرشه و دلش می خواست برای بردارش هدیه تولد ببره .. موش کوچولو کلی فکر کرد که چطوری می تونه خودش رو به […], ...ادامه مطلب

  • وقتی راکون کوچولو یک فیلم ترسناک دید

  • توی جنگل بلوط راکونی زندگی می کرد به اسم جیلی .. یک روز جیلی یک فیلم خیلی ترسناک رو تماشا کرد که صحنه های ترسناک و ناراحت کننده ای داشت.. اون بعد از دیدن اون فیلم خیلی ترسیده بود و نگران و ناراحت بود. اون دوست نداشت به چیزهایی که دیده فکر کنه و اصلا […], ...ادامه مطلب

  • موش کوچولویی که دونه مهربونی می کاشت

  • یکی بود یکی نبود. موش کوچولوی مهربونی بود به اسم ماشا.. ماشا هر روز صبح که از خواب بیدار میشد به این فکر می کرد که امروز چه کارهای خوبی می تونه بکنه، به چه کسایی می تونه کمک کنه .. آخه بابا موشی همیشه به ماشا می گفت:” یادت باشه مهربونی تا دور دست […], ...ادامه مطلب

  • یک سفر پرماجرا به دنبال اردک کوچولو

  • در بالای کوههای پربرف درست کنار ابرها ، جایی که برفها و یخهای روی کوهها آب می شدند و رودخانه از اونجا شروع می شد، خانواده خرگوش ها زندگی می کردند.  اونجا همه چیز ساکت و آروم بود و فقط صدای حرکت یخ های شناور روی آب میومد .. یک روز صبح بانی که کوچیکتری […], ...ادامه مطلب

  • خرس بزرگ و ماهی کوچولو

  • یکی بود یکی نبود .. خرس قهوه ای بزرگی بود که تنها بود. اون دلش می خواست یک خرس عروسکی پشمالو داشته باشه تا باهاش دوست بشه .. یک روز خرس جلوی مغازه اسباب بازی فروشی رفت و به خرس پشمالوی بزگی که توی ویترین بود خیره شد.. اون می خواست بزرگترین خرس عروسکی دنیا […], ...ادامه مطلب

  • قورباغه کوچولو و برکه بهاری

  •   بهار شده بود و برکه پر از برگ های سبز زنبق بود. قورباغه کوچولو که اسمش قورقوری بود با ذوق به برکه نگاه کرد. آب برکه تمیز و زلال بود و زنبق های سبز همه جا رو پر کرده بودند. قورقوری عاشق رنگ سبز زنبق ها بود.. همون موقع کلی بچه قورباغه دم باریک […], ...ادامه مطلب

  • وقتی که سام نمی خواست با برادر کوچولوش بازی کنه!

  •   سام یک برادر کوچولو داشت به اسم دنی .. دنی عاشق بازی کردن با سام بود .. سام هم بعضی وقتها دوست داشت که با دنی بازی کنه البته نه همیشه ! اون خیلی وقتها هم دلش می خواست تنهایی بازی کنه یا به کارهای شخصیش برسه.. اون روز صبح دنی از صبح زود […], ...ادامه مطلب

  • کوچولوهای بد جنس

  •   تهیه شده توسط مرکز تحقیقات بیماری هیداتید کرمان   سلام اسم من شایان است . ما یک خانواده چهار نفری هستیم. حتما می پرسید پس بقیه کجا هستند . من یک برادر کوچکتر دارم به نام رایان که خیلی  سر به هوا و شلوغ ست و کمی هم خرابکار… البته فقط کمی ! همیشه […], ...ادامه مطلب

  • لالایی برادر کوچولو

  • لالایی صوتی برادر کوچولو لالایی تصویری برادر کوچولو متن لالایی برادر کوچولو برادر کوچولو تو گهواره اش خوابیده لباش داره می خنده یعنی چه خوابی دیده وقتی مامان کار داره من پیش اون می مونم کنار رختخوابش قصه براش می خونم قصه آب و ماهی قصه موج و دریا قصه ببر و جنگل قصه باغ […], ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها