برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری در کنار جاده ای که به جنگل میرسید و نزدیک به درختهای بلند چنار، سه تا پرنده به اسم های قرمز و زرد و آبی روی یک سیم برق نشسته بودند و آواز می خوندند.. بعد از آواز خوندن و چهچهه زدن قرمز به […], ...ادامه مطلب
روزی روزگاری توی چمنزار وسیع و سرسبز ، کنار بوته های تمشک خرگوش کوچولویی زندگی می کرد. در بالای درختی در همون نزدیکی هم پرنده آبی رنگ خوش صدایی بود که دوست صمیمی خرگوش بود. خرگوش و پرنده هر روز کنار هم بودند و با هم حرف می زدند و بازی می کردند و وقتشون […], ...ادامه مطلب
3.6/5 - (38 امتیاز) روزی روزگاری در کنار جاده ای که به جنگل میرسید روی سیم های تلفن پرنده ای زندگی می کرد. در همون نزدیکی زرافه ای هم زندگی می کرد که بیشتر وقتش رو کنار تیرهای بلند چراغ برق می گذروند. راستش پرنده و زرافه قصه ما اصلا رابطه خوبی با […], ...ادامه مطلب
4.7/5 - (33 امتیاز) یکی بود یکی نبود روزی روزگاری در یک دهکده سرسبز و زیبا مزرعه کوچکی قرار داشت ، توی این مزرعه قشنگ یک جوجه مرغ کوچولو به همراه مادرش زندگی میکرد.اسم این جوجه کوچولو دیزی بود. دیزی همیشه آرزوداشت که وقتی بزرگ تر شد بتونه مثل پرنده ها […], ...ادامه مطلب
4.1/5 - (68 امتیاز) روزی روزگاری پسر کوچولو ی فقیری به اسم آلن توی روستایی زندگی می کرد. پدرش علف می فروخت تا پول بدست بیار، خونواده رو تامین کنه و الن رو بفرسته مدرسه…آلن باید هرروز یه مایل راه می رفت تا برسه به مدرسه…تمام همکلاسی های دیگش وچرخه داشتن و آلن بیچاره رو […], ...ادامه مطلب
Your browser does not support the audio element. صحرایی بود بزرگ و بزرگ ، پر از پرنده و چرنده.در وسط این صحرا یک آبگیر بزرگ بود که تمام پرنده هاو چرنده ها دوراون جمع شده بودن. توی این صحرا به جز , ...ادامه مطلب
گاو بادان پرندهقصه شب برای کودکاناز کانال دردونه در سایت مابانوروزی روزگاری گاوِ نادانِ شکمویی توی چمن زار لم داده بود و علفها را میلُمباند. شبپرهی کوچکی بال زد و رفت توی گوشش و گفت: «گاوِ نادان؟!»گاو دور و برش را نگاه کرد و ترسید. گفت: «کیه؟ کی, ...ادامه مطلب