در کنار تپه های سرسبز گوسفندی بود که توی سرش رویاهای زیادی داشت. وقتی که همه گوسفندان مشغول دویدن و چرا کردن توی تپه ها بودند، اون بالای تپه می نشست و به پرندگانی که توی آسمون پرواز می کردند نگاه می کرد و با خودش فکر می کرد:” چقدر پرنده ها خوش شانس […], ...ادامه مطلب
آرین پسر کوچولویی بود که توی سرش رویاهای جور واجوری داشت .. رویاهای اون خیلی وقتها بزرگ و غیر ممکن بود..آرین برای اینکه بتونه رویاهاش رو به تصویر بکشه تلاش کرد تا نقاشی کشیدن رو یاد بگیره .. اون هر روز کلی نقاشی می کشید و بوم ها رو یکی بعد از دیگری با رویاهاش […], ...ادامه مطلب