4.2/5 - (41 امتیاز) یک روز گرم و آفتابی اردک کوچولویی به اسم لیزا برای گردش و پیاده روی از خونه بیرون رفت. اون هنوز راه زیادی نرفته بود که چشمش به یک لنگه جوراب سبز زیبا که روی زمین بود افتاد. لیزا با خودش گفت:” عجب شانسی ! همیشه ممکن نیست که آدم یه […], ...ادامه مطلب