برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید سلام بچه ها اسم من ناتاشاست .. من خیلی خوشحالم که فصل زیبای بهار داره از راه می رسه .. بهار فصل مورد علاقه ی منه .. شما چه فصلی رو بیشتر از همه دوست دارید؟ من که عاشق بهارم .. این بخش از قصه رو […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید صبح یک روز زیبا و دلپذیر بهاری بود. نیک و نیکی که خواهر وبرادر دوقلو بودند از خواب بیدار شده بودند میخواستند به حیاط برن و با هم بازی کنند. این بخش از قصه رو میتونید با صدای قصه گوی اختصاصی وولک بشنوید: دوست داری قصه […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید فصل زمستان تمام شده بود و فصل بهار از راه رسیده بود.. لی لی و لیام آماده شده بودند که به پارک نزدیک خونه شون برن.. پارکی که تا همین چند روز پیش پر از برف بود و درختان خشک و بدون برگ بودند حالا با […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن قصه ها به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری توی یک خیابون شلوغ وسط یک شهر بزگ، یک گربه ی خاکستری اخمو بود که به تنهایی زندگی میکرد. گربه خاکستری تنها غذا می خورد، تنها می خوابید، و کل روز رو به تنهایی می گذروند. اون بین سطل های آشغال می نشست و […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود. توی یک جنگل قدیمی یک میمون کوچولو زندگی میکرد به اسم بانی .. بانی بازیگوش و پرانرژی بود و صبح ها زودتر از همه حیوانات از خواب بیدار می شد و مشغول بازی و بپر بپر می شد. اون هر روز کلی […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود. در زمانهای قدیم توی یک شهر کوچیک که کنار کوهها بود یک پیرزن زندگی می کرد. اون یک حیوون خونگی عجیب و غریب داشت. این بخش از قصه رو میتونید با صدای قصه گوی اختصاصی وولک بشنوید: دوست داری این قصه رو […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید در زمانهای قدیم درست در وسط اقیانوس یک جزیره بود که یک قبیله کوچیک افریقایی اونجا زندگی می کردند. کایلا دخترکوچولوی زرنگی بود که هر روز صبح سبدش رو برمیداشت و به وسط جزیره میرفت و از درختها میوه میچید و برای خانواده اش می آورد.. […], ...ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود. کنار برکه مرغ ماهی خواری به همراه جوجه های کوچیکش زندگی می کرد. اون هر روز صبح از لونه اش بیرون می اومد و دنبال غذا می گشت تا برای جوجه هاش بیاره .. این بخش از قصه رو میتونید با صدای قصه گوی اختصاصی وولک بشنوید: دوست داری این قصه […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود. توی یک حیاط قدیمی بالای یک درخت چنار یک لانه بود که دو تا پرنده قهوه ای و آبی توی اون زندگی می کردند. یکی از روزها پرنده آبی با بی حوصلگی گفت:” من دیگه از این لونه خسته شدم.. دوست دارم […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید زمستان بود و همه جا از برف پوشیده شده بود. ایزی عاشق برف بازی بود. اون برف های نرم و پنبه ای رو توی دستهاش جمع می کرد و گوله برف های گرد و محکم درست می کرد و به این طرف و اون طرف پرت […], ...ادامه مطلب
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید سلام بچه ها اسم من آرن هست و 6 سالمه.. من خیلی دوست دارم که مهارت های جدید رو یاد بگیرم و کارهای جدید رو تجربه کنم. شما چی؟ شما هم از کارها و تجربه های جدید استقبال می کنید یا نه؟ راستی وقتی که می […], ...ادامه مطلب
دکتر باینوکس تو این ویدئو براتون توضیح میده که قطرات زیبای بارون چطور درست میشن. در این ویدیو با نحوه شکل گرفتن قطرات زیبا و لطیف بارون آشنا میشید. برای دیدن این ویدیو روی دکمه زیر کلیک کنید و وارد شوید: , ...ادامه مطلب
هدیهدهی به کودکان در موقعیتهای مختلف میتواند یک چالش جالب باشد. انتخاب هدیهای که بیش از یک اسباببازی عادی بوده و میتواند به توسعه مهارتهای کودک کمک کند، چیزی بسیار مهم است. یکی از بهترین گزینهها برای هدیه تولد کودکان، آجره است. در این مقاله به معرفی مفهوم آجره، مزایای هدیه دادن آجره به […], ...ادامه مطلب
توی یکی از روزهای سرد و برفی توی قطب شمال یک تخم سفید تک و تنها روی برفها افتاده بود. همه جا ساکت و آروم بود که صدای تق و توقی شنیده شد .. فکر می کنید صدای چی بود بچه ها؟ بله صدای ترک خوردن تخم بود.. تق تق تق .. و بالاخره تخم […], ...ادامه مطلب
در بالای کوههای پربرف درست کنار ابرها ، جایی که برفها و یخهای روی کوهها آب می شدند و رودخانه از اونجا شروع می شد، خانواده خرگوش ها زندگی می کردند. اونجا همه چیز ساکت و آروم بود و فقط صدای حرکت یخ های شناور روی آب میومد .. یک روز صبح بانی که کوچیکتری […], ...ادامه مطلب