مینگ دختر باهوشی بود که همراه پدر و مادرش تو دامنه ی یه کوه بلند زندگی می کرد. خونواده ی مینگ مزرعه دار بودن و محصولی که می کاشتن برنج بود. اما اونا خیلی فقیر بودن. هر بهار که از راه می رسید؛ خونواده ی مینگ شروع به چیدن و برداشت برنج هایی […], ...ادامه مطلب
امتیاز دهید لنی، بچه دایناسور نارنجی رنگ خیلی بازیگوشی بود. یه روز خیلی قشنگ پاییزی لنی و مامانش تو آشپزخونه بودن. لنی پشت میز آشپزخونه نشسته بود و داشت صبحونه شو می خورد. مامان لنی از لنی خواست که وقتی صبحونه شو تموم کرد، تو کارهای خونه بهش کمک کنه و لباسا […], ...ادامه مطلب
امتیاز دهید پیشی کوچولو و اژدها دوستای خوبی برای هم هستن. اون دو تا با هم دیگه تو یه غار بزرگ زندگی می کنن. اما یه مشکل کوچیک دارن : پیشی تمیز و مرتبه و دوس داره همیشه وسایلش سر جاش باشه و همه چی تمیز باشه اما اژدهای داستان ما شلخته است. مثلا […], ...ادامه مطلب
3.7/5 - (38 امتیاز) روزی روزگاری در زمانهای قدیم ، پشت کوههای بلند و سر به فلک کشیده اژدها کوچولویی بود به اسم تخمه ! همه اعضای خانواده تخمه از بزرگترین و قوی ترین اژدها های کوهستان بودند. پدربزرگش به ساختن داغ ترین و شعله ورترین آتش ها معروف بود. پدرش قد خیلی بلندی داشت […], ...ادامه مطلب