مابانو

متن مرتبط با «آموزش تصویری عروسک نمدی» در سایت مابانو نوشته شده است

لالایی عروسک خوشگل من

  • لالایی صوتی عروسک خوشگل من لالایی تصویری عروسک خوشگل من متن لالایی عروسک خوشگل من ♬♫♪ عروسک خوشگل من بشین کنار دل من ♬♫♪ ♬♫♪ شب شد لالا کن شب شد لالا کن ♬♫♪ ♬♫♪ دختر ناز وخوب من نازنین محبوب من ♬♫♪ ♬♫♪ شب شد لالا کن شب شد لالاکن ♬♫♪ ♬♫♪ سر شبی […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری پینه دوز فقیر

  • 4.1/5 - (8 امتیاز) پینه دوز فقیر روزی روزگاری در شهر آرازار پینه دوز فقیری به نام بِرام زندگی می کرد. برام دائم کار می کرد تا پول بیشتری به دست بیاره و زندگی و غذای ابرومندانه ای برای خانوادش فراهم کنه؛ اما در نهایت پولش کافی نبود. یک روز در حالی که برام مشغول […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری اسباب بازی ساز و دخترش

  • 4.6/5 - (8 امتیاز) اسباب بازی ساز و دخترش در زمان های بسیار قدیم، اسباب بازی ساز فقیری به نام کِیلِب با دخترش در شهر کوچیکی زندگی می کردند. برتا دختر کیلب نابینا متولد شده بود و اون به عنوان یک پدر، قسم خورده بود که نابینایی دختر رو به نعمت تبدیل کنه. کیلب: دخترم […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری شاهزاده خانم گربه

  • 4.2/5 - (12 امتیاز) شاهزاده خانم گربه ای روزی روزگاری تو یه دهکده ی کوچیکی، دختر خوش قلبی به اسم دوروتی زندگی می کرد. اون با جون و دل برای بدترین زنی که وجود داشت، یعنی خانم بتسی، و دختر بدجنس تر از خودش به اسم تسی کار می کرد. خانم بتسی: دوروتی ! سریع […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری رز آبی

  • 4.8/5 - (13 امتیاز) رز آبی روزی روزگاری تو سرزمین زیبایی در چین، امپراتوری زندگی میکرد که اگر چه پیر بود، ولی مرد خوب و مهربونی بود و مردم سرزمینش دوستش داشتند. امپراتور از حکومتش راضی بود اما تنها چیزی که اوقاتش رو تلخ میکرد، پیدا کردن شخص لایقی برای دخترش، شاهدخت میم بود. شاهدخت […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری فداکاری بزرگ

  • 4.4/5 - (13 امتیاز) فداکاری بزرگ این داستان مربوط به مدت ها قبله تو کلبه ی کوچکی، وسط زمینی بی اب و علف، آفتاب سوخته و بایر، پیرزنی به همراه یه دختر جوون زندگی می کردند. پیرزن پژمرده و ترشرو بود و مدام با خودش حرف های مبهم میزد. دختر که اسمش فینولا بود مصل […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری گاو جادویی

  • 4.9/5 - (14 امتیاز) سال ها پیش در دهکده ای دو کشاورز به نام های هری و جک زندگی می کردند. هردو خیلی ثروتمند بودند. مزارع بزرگی داشتند و صاحب گاو های زیادی بودند. اون ها هیچوقت کار نمی کردند در عوض کشاورز های دیگه رو اجیر میکردن تا توی مزارع اون ها کار کنه. […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری کلوچه های فال

  • 3.9/5 - (11 امتیاز) روزی روزگاری در ساعات اولیه یک صبح بهاری، دو فرشته با دوربین های شکاری چوبی، که جلوی چشماشون بود، بالای تپه ای ایستاده بودند و قلمرو اوسیدیا رو زیر نظر داشتند. فرشته سخاوت: بنظرم اینجا سرزمین خوبیه، میای بریم سراغ بعدی؟ فرشته ی طمع: نه همیشه یه نفر هست که میشه […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری چشمه ماه

  • 4.7/5 - (3 امتیاز) سلام بچه ها چطور مطورین؟ حالتون خوبه؟ امروز با هم بریم یه داستان خوشگل بخونیم. بزن بریم. بیایم پایین … به نام خدا توی جنگل قدیمی که چشمه و چمن داشت، زیر درخت نارگیل یه گله فیل فامیل، کنار چشمه بودن و همیشه آب بازی میکردن بهار ناگهان از آسمان زفت […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری قهرمانان سلامت

  • 5/5 - (11 امتیاز) آهای هری … بیا اینجا، باید کمک کنی ناهار درست کنم. هری: دنور، من باید برم، بعدا میبینتمت تمساح! دنور: فعلا خداحافظ کروکودیل. خدایا من گشنمه! مادربزرگ: از بیمارستان به مادرت زنگ زدن، اون یه بیمار داشت. کار اورژانسی بود، برای همین مری ناهار نودل درست می کنه. دنور: من عاشق […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری حسنی نگو بلا بگو

  • امتیاز دهید توی دهه شلمرود حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه! واه! واه! نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود. تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه… بابای حسنی گفت: “حسنی میای بریم حموم؟؟” حسنی جواب […], ...ادامه مطلب

  • داستان کودکانه ده تا عروسک نرم توی تخت خیلی زیاده

  • 3.8/5 - (28 امتیاز)       یکی بود یکی نبود ، شب شده بود و هنریتا عروسک های نرم و پشمالوی وقت خوابش رو توی تختخواب، کنارش چیده بود ، اون عروسکاش رو خیلی دوست داشت اونا واقعا بغل کردنی و بامزه بودن .خرس غر غرو ،گربه پشمالوی تپل ،خرگوش صورتی نرمالو،فیل آبی با […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری پرتو امید قسمت دوم

  • 4.4/5 - (9 امتیاز) همه کسانی که تو اون اتاق بودند، تعجب کردند. لیندا: چی؟ حماقت نکن! سنت ورم وود: آره، منم همین رو به مامانت گفتم. هوپ: مامان … همیشه یادم دادی که شجاع وجسور باشم و هرکاری برای نجات طبیعت بکنم. چطور که حالا وقتشه شجاع باشم تو نمیذاری برم آخه! لیندا جوابی […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری پرتو امید قسمت اول

  • 3.3/5 - (20 امتیاز)   روزی روزگاری در جزیره کوچک زیبای آیس کاپ، دختر کوچولویی به اسم “هوپ ” زندگی می کرد. هوپ، مهربون، شاد و سرزنده بود. زندگی تو آیس کاپ رو دوست داشت و تمام روز با سگش ” زولکی” بازی می کرد. شبا مادرش لیندا، داستان هایی در مورد فرشته های طلایی […], ...ادامه مطلب

  • قصه تصویری میمون و تمساح

  • 4.7/5 - (10 امتیاز) روزی روزگاری در میان جنگلی انبوه، رودخونه خروشانی جریان داشت. توی اون رودخونه تمساح پیری زندگی می کرد. اون دیگه ضعیف و ناتوان شده بود و نمیتونست شکار کنه. یه روز که تمساح خیلی گرسنه اش شده بود، با خودش فکر کرد… تمساح : خیلی سخته به خشکی برم و شکار […], ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها